مشق هجران در کنار بحر می باید کشید
آه در بحر از خمار بحر می باید کشید
بر نخورد از وصل دریا از تنک ظرفی حباب
دام در خورد شکار بحر می باید کشید
شیشه و پیمانه را بر طاق می باید گذاشت
می به کشتی در کنار بحر می باید کشید
خویش را زین خاکدان افتان و خیزان همچو سیل
در کنار بی غبار بحر می باید کشید
آه ازین غفلت که در آغوش دریا هر نفس
گردنی در انتظار بحر می باید کشید
سیل را این خاکدان هر دم به رنگی می کند
رخت در دارالقرار بحر می باید کشید
قطره بی ظرف ما را در تمنای گهر
تلخکامی از قرار بحر می باید کشید
وادی خونخوار دنیا نیست جای دم زدن
این نفس را در کنار بحر می باید کشید
همت از موج سبک پرواز می باید گرفت
دام خود در رهگذار بحر می باید کشید
چون نسوزد کشت امیدم، که از موج سراب
ناز تیغ آبدار بحر می باید کشید
نیست آسان پنجه با عشق قوی بازو زدن
قطره را در زیر بار بحر می باید کشید
مانع است از وصل عقبی جلوه دنیای پوچ
پرده کف از عذار بحر می باید کشید
خاک می باید به لب مالید و آنگه چون کنار
باده های خوشگوار بحر می باید کشید
بر امید ابر گوهربار، صائب چون صدف
تشنگیها در کنار بحر می باید کشید